بیان احساسات.
شما در خیابان با حمل یک کیسه قدم می زنید. کیسه پلاستیکی که نام شما را می نویسد. اینجاست که همه افکار و احساسات شما هستند. کیف ، با این حال ، هنوز هم فضای دارد. بنابراین افکار ، احساسات ، نگرانی ها و بن بست ها را در درون خود قرار می دهید. آنها کاملاً در کنار یکدیگر قرار می گیرند و فکر می  کنید هنوز هم فضا دارید .

قدم شما کندتر می شود و دستان شما از وزن درد می کنند. اما شما فکر می  کنید هنوز هم جایی دارید .

شما عرق می کنید و نفس می کشید. اما شما فکر می  کنید هنوز هم جایی دارید .

وزن شما را به سمت پایین می کشد و می افتید. راستش ، آیا  شما هنوز هم فضا دارید؟

احتمالاً فضا تمام شده است. چه موقع و چرا کاری نکردید که بتوانید فضای مورد نیاز خود را بازیابی کنید؟

البته به این دلیل که خود را بیان نکردید. و نه ، منظورم ابراز عقیده شما نیست بلکه ابراز  احساسات است . یعنی بیان یک تجربه شخصی که همیشه منحصر به فرد شماست ، تجربه‌ای که به طور مستقل از موضوع شما قابل درک نیست.

 

و چگونه این کار را می کنید؟

حقیقت این است که بیان  اکثر احساسات منفی چیزی است که اکثر مردم از کودکی انجام آن دشوار است و با بزرگتر شدن آنها جمع می شوند و برای ما مشکلاتی ایجاد می کنند.

ترس از تعارض و طرد ، انواع کلیشه ها (به عنوان مثال اجتماعی) ، مانند "وسواس" احساسات مثبت که همه "باید" از آن غافل شوند ، اعتماد به نفس پایین و حتی خودمحوری ("باید بدانند که احساس می کنم! ") برخی از دلایلی هستند که ما را از بیان احساسات دور می کنند.

بنابراین به خودتان فرصتی دهید تا روی عمق خود تمرکز کنید یا اگر می خواهید به قسمت زیر کیف خود باشید ، در مورد "معجزات کوچک عاطفی" که در آنجا قرار دارند ، مطلع شوید تا آنها را بپذیرید و در مورد آنها صحبت کنید. فقط برای آنها آزادانه

 "عصبانی هستم" ، "من آرام هستم" و "من حسادت می کنم".

شما خوب هستید اگر می خواهید با صدای بلند بگویید. یا آنها را بنویسید.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها